top of page

زندگی پر از آفرینش و ساخت.

فیروز وزیری هنرمندی است که شیفتگی مادام‌العمر به مصالح را برانگیخته است. از حرفه حرفه‌ای تا فعالیت هنری‌اش، او مواد را دگرگون می‌کند و دوباره تصور می‌کند و آثاری را خلق می‌کند که مظهر سفری از ساختارشکنی و تجدید است. هنر او بینندگان را به کاوش در داستان های ذاتی هر ماده دعوت می کند.

لحظاتی از زندگی فیروز

گفتگو با فیروز

نگاهی اجمالی به زندگی او که توسط مواد شکل گرفته است، به الهامات و فلسفه هنری او

در لبه یک شهر پر هیاهو، پنهان در سکوت کارخانه ای که مدت ها از اوج خود گذشته است، صدای آفرینش باقی می ماند. فضایی که زمانی پر از کارهای صنعتی بود، هنوز پژواک فولاد و حرکت را در خود دارد. فیروز وزیری هرگز به طور رسمی هنر نخواند. اعداد و محاسبات هرگز به او علاقه نداشتند - اشتیاق او در جدا کردن چیزها، درک مکانیسم آنها و ساختن چیزی کاملاً جدید بود.

هر شیء وظیفه ای برای تحویل دارد، پس موظف است از قاعده ای پیروی کند. این قانون است که آن را زیبا می کند، زیرا به آن زندگی می بخشد.

از صنعت تا مجسمه سازی

اشتیاق شما برای خلق کردن چگونه آغاز شد؟
از دوران کودکی، من مجذوب چگونگی کار بودم. من قبلاً اشیایی را جمع آوری می کردم - چیزهایی که دیگران آن را آشغال می نامیدند - اما برای من، آنها گنجینه هایی بودند که منتظر تغییر کاربری بودند. رویای داشتن یک کارخانه را داشتم، مکانی که بتوانم بی پایان در آن خلق کنم.

هرگز به این فکر نکردم که آیا کارم هنری است یا خیر. من فقط چیزی را ساختم که می خواستم ببینم.

این اشتیاق زمانی که کارخانه خود را ساخت به واقعیت تبدیل شد. وی در ابتدا سازه های صنعتی عظیمی را برای کارخانه های سیمان، پالایشگاه های گاز و سردخانه ها طراحی و ساخت. با کند شدن کار صنعتی اش، او به مجسمه سازی روی آورد – نه برای کسب سود یا به رسمیت شناختن، بلکه صرفاً برای خلق.

هفائستوس امروز

بهرام دبیری فیروز را «هفایستوس» آهنگر خدایان در اساطیر یونانی نامیده است. فیروز مانند هفائستوس فلز را با دقت و غریزه شکل می دهد و فولاد سفت و سخت را به چیزی تقریبا ارگانیک تبدیل می کند. مجسمه‌های او، اگرچه از نظر کارکردی بی‌پیوندند، اما همان منطق ساختاری ساخته‌های صنعتی او را دارند.

فولاد، برای من، مانند موم است - می توان آن را قالب بندی کرد، نرم کرد، به چیزی زنده تبدیل کرد.

کتاب فیروز وزیری 12-22_Seite_11_edited.jpg

زیبایی در غیب

شما اغلب در مورد اشیا با تحسین عمیق صحبت می کنید. چرا؟

برای من هر چیزی منطق زیبایی شناختی خودش را دارد. چرخ دنده های یک ساعت، چیدمان اجزای یک مادربرد - همه آنها زیبا هستند. مجسمه های او، هر چند انتزاعی، منعکس کننده همین ظرافت ساختاری هستند - متعادل، دقیق و در عین حال عمیقا شخصی.

من مادربرد را به عنوان یک نقاشی، لوکوموتیو را به عنوان یک شاهکار حرکت می بینم.

هنر بدون برچسب

آیا مجسمه های شما نام دارند؟

خیر، زیرا اسامی تفسیر را محدود می کند. ابهام عمدی است. آثار او در فضایی بین شناخت و انتزاع وجود دارند، جایی که هر بیننده چیزی متفاوت می بیند.

اگر اسمش را بگذارم خرس، آیا واقعاً خرس است؟ اگر سایه هم باشد چه؟ یک جنبش؟ یک احساس؟

Untitled3-firooz-vaziri-4.jpeg

فروش و نمایش

به نظر می رسد که شما علاقه ای به فروش کار خود ندارید. چرا؟

مجسمه های من امتداد من هستند و من برای سود تجاری خلق نمی کنم. اگر کسی واقعاً برای یک قطعه ارزش قائل است - به اندازه ای که هزینه بالایی را نه از روی سرمایه گذاری، بلکه برای ارتباط پرداخت کند - ممکن است.

من کارم را نمی فروشم تا پول در بیاورم. اگر کسی آنقدر برایش ارزش قائل باشد که بهای بالایی بپردازد، این به من علاقه مند است – زیرا به این معنی است که واقعاً آن را می بیند.

زندگی با دقت

فراتر از مجسمه سازی، برای چه چیز دیگری ارزش قائل هستید؟

خانواده من همسر، فرزندان و نوه هایم. من همچنین قدردانی عمیقی از دقت دارم - چیزهایی که با احتیاط ساخته شده اند، خواه یک پیراهن خوش دوخت یا مکانیسم ساعت باشد.

ایجاد چیزی با دقت و مهارت - این چیزی است که اهمیت دارد.

Firooz-life-4.jpg

ماشین‌ها، ماشین‌ها و فرآیند بی‌پایان خلقت

از علاقه خود به ماشین و ماشین برای ما بگویید.

من حتی اتومبیل ساخته ام. یکی در کارگاه من ناتمام می ماند، نه به دلیل کمبود وقت، بلکه به این دلیل که مدام آن را اصلاح می کنم.

می‌توانستم سال‌ها پیش آن را تمام کنم، اما این فرآیند مهم‌تر از تکمیل است.

هنر فیروز، مانند زندگی او، بدون توقع ساخته شده است - فقط اشتیاق.

چه چیزی شما را به ادامه خلق سوق می دهد؟

من در مورد آن فکر نمی کنم. من فقط انجامش می دهم.

من هرگز این مسیر را برنامه ریزی نکردم - کنجکاوی خود را دنبال کردم. و من آن را دنبال خواهم کرد.

او به آینده مخلوقات خود نمی اندیشد.

شاید یک زلزله همه آنها را نابود کند. شاید صد سال دیگر به جایی برسند. این به من مربوط نیست که تصمیم بگیرم.

bottom of page